امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۲۹

۱

تا بر سر بازار به مستی قدمش رفت

بس خرمن مردان که به باد ستمش رفت

۲

هر صبر و سلامت که دل سوخته را بود

اندر شکن سلسله خم به خمش رفت

۳

یوسف چو گذر کرد به بازار جمالش

هر مایه که او داشت به هفده درمش رفت

۴

یک روز به شادی وصالش نرسانید

آن عمر گرانمایه که ما را به غمش رفت

۵

آلوده نشد هیچ گهی دامن نازش

زان خون عزیزان که به زیر قدمش رفت

۶

بسیار سرافگنده به شمشیر سیاست

ای دولت آن سر که به تیغ کرمش رفت

۷

رفت از قلم حکم که در عشق رود جان

القصه، همان رفت که اندر قلمش رفت

۸

جان دید چو خونریزی سلطان خیالش

بستد کفن و تیغ به زیر علمش رفت

۹

بر یاد وی امشب شب خسرو به درازی

کوتاه نشد، گر چه مهی بیش و کمش رفت

تصاویر و صوت

نظرات