امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۳۰۷

۱

زان غمزه خونخوار جان افگار خوش می آیدم

ناخوش بود زخم نهان، زان یار خوش می آیدم

۲

ای آنکه بر درد دلم تدبیر درمان می کنی

بگذار کاین دل همچنین افگار خوش می آیدم

۳

شاهدپرستم خوانده ای، ای زاهد و منکر نیم

پنهان چه دارم پیش تو، این کار خوش می آیدم

۴

تسبیح و زهد، ای پارسا، دانم که خوش باشد،ولی

گر راست می پرسی ز من زنار خوش می آیدم

۵

افتادم اندر راه تو، تا خاک گردم زودتر

وان پای نازک، چون کنم، رفتار خوش می آیدم

۶

گفتی «دو چشم و دو لبم، زینها کدام آید خوشت؟»

خوردند اگر چه خون من، هر چار خوش می آیدم

۷

از گریه من خار رهت اندر سر کویت، کنون

از دیده رفتن سوی تو بر خار خوش می آیدم

۸

بر باد رویت روی گل می بینم و خون می خورم

خلقی چنان داند مگر گلزار خوش می آیدم

۹

خسرو، چه خواندی ذکر او، یک بار دیگر خوش بود

می گو که یاد آن صنم هر بار خوش می آیدم

تصاویر و صوت

نظرات