امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۳۲۰

۱

هر سحری به کوی تو شعله وای خود کشم

چند به سینه خلق را داغ جفای خود کشم!

۲

بس که بخفتم از غمت، فرق نباشدم دگر

گر به درون پیرهن رشته به جای خود کشم

۳

عشق بود بلای من، کاش بود هزار جان

کز پی دوستی همه پیش بلای خود کشم

۴

تا به سرای خویشتن یک نفست ندیده ام

هر نفسی به درد خود درد سرای خود کشم

۵

شب که به گشت کوی تو خارم اگر به پا خلد

از مژه سوزنی کنم خار ز پای خود کشم

۶

رفت خطا که سر بشد خاک در تو، تیغ کو

تا سر خود قلم کنم، خط به خطای خود کشم

۷

دعوی یار و زهد بد، وه که نیست ره به دل

پیش در تو همت صدق و صفای خود کشم

۸

بهر وصال می کشد خسرو خسته درد و غم

بر تو چه منت است، چون جور برای خود کشم؟

تصاویر و صوت

نظرات