
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۳۲۵
۱
ای خوش آن روزی که ما با یار خود خوش بوده ایم
باده نوشان زان لب لعل شکروش بوده ایم
۲
روی او خوش خوش همی دیدیم و می دادیم جان
جان فدای آن دمی کز روی او خوش بوده ایم
۳
قامت او تیر و قد او کمان هر دو بهم
الغرض زان شست زلفش در کشاکش بوده ایم
۴
دی به پای من زره ببریده و من ساخته
ما به دیده زیر پایش نقش مفرش بوده ایم
۵
از خیال او که سر تا پای باشد نقشبند
پای تا سر همچو دیبای منقش بوده ایم
۶
انقلاب چرخ بنگر کز پی یک روزه دل
مدتی از محنت هجران مشوش بوده ایم
۷
بهر یک ساعت که دست اندر کف او داشتیم
روزها از دوری او دست در کش بوده ایم
۸
سی و هشت عمر در شش پنج غم شد سر به سر
شادمان زین عمر روزی پنج یا شش بوده ایم
۹
هر کسی گوید که سوزی داشت خسرو پیش از این
این زمان خاکستریم، ار وقتی آتش بوده ایم
تصاویر و صوت

نظرات