امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۳۳۱

۱

بخت گویم نیست تا پیش تو سربازی کنم

تو به جان چوگان زنی، گر من سراندازی کنم

۲

پوستی دارم که در وی نقد هستی هم نماند

با خریداران غم چون کیسه پردازی کنم؟

۳

با خیالت جان به یک تن، کی روا باشد که من

با فرشته دیو راخانه به انبازی کنم

۴

شرم باد ار جان دشمن کشته را گویم غمت

پیش دشمن کی سزد کز دوست غمازی کنم؟

۵

چند نالانم درین ویرانه دور از کوی تو

من نه آن مرغم که با بلبل هم آوازی کنم

۶

آفتابم در پس دیوار هجران ماند و من

سایه را مانم که با دیوار همرازی کنم

۷

چشم او ترکی ست مست و خنجر خونی به دست

وه که با این مست خونی چند جانبازی کنم؟

۸

سرو گفتش «خط دهم از سبزه پیش بندگیش

گر ز آزادی برم با خود سرافرازی کنم »

۹

هر کسی گوید که «گو حال خودش، خسرو، به شعر»

دل کجا دارم که دعوی سخن سازی کنم

تصاویر و صوت

دیوان کامل امیر خسرو دهلوی، سعید نفیسی، با همت و کوشش م. درویش - تصویر ۴۴۰

نظرات