
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۳۳۵
۱
عزم آن دارم که از دل نقد جان بیرون کنم
آرمت در پیش و خود را از میان بیرون کنم
۲
قامتم از غم دو تا کردی، ز آه من بترس
کاسمان دوزد خدنگی کز کمان بیرون کنم
۳
گر چه در خون منی، گر تیر بر جانم زنی
تیر تو بیرون نیارم کرد، جان بیرون کنم
۴
سرو من یک ره به گلزار آی تا در پیش تو
سرو اگر چه نارون باشد، روان بیرون کنم
۵
نرگس بیمار تو رنج خود ار بر من نهد
تندرستی را به شمشیر از جهان بیرون کنم
۶
دوش می گفتی و چشمم در خیالت در نبست
گر چنین باشد، مگر از خانه شان بیرون کنم
۷
گر نه در پیش تو ماه و آسمان گردن نهد
ماه را گردن نگیرم، زاسمان بیرون کنم
۸
مهر تو گر نیست خسرو را به مغز استخوان
مغز او از نوک غمزه ات زاستخوان بیرون کنم
تصاویر و صوت

نظرات