امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۳۳۹

۱

خرم آن روزی که من با دوست کاری داشتم

با وصال او به شادی روزگاری داشتم

۲

داشتم، باری از این اندیشه کاید جان برون

بر زبان راندن نمی آرم که یاری داشتم

۳

تن چو گل صد پاره شد، از بس که غلتیدم به خاک

از فسون آن که خرم نوبهاری داشتم

۴

خوش نیاید کایم از خانه برون کاین خانه را

دوست می دارم که در وی دوستداری داشتم

۵

نیست رنجی گر تن از غم مو شد و رنج است و بس

کان ز تار موی خوبان یادگاری داشتم

۶

چند گویی «صبر کن تا روز شادی در رسد»

طاقتم شد، صبر کردم تا قراری داشتم

۷

عشق گوید، خسروا، وقتی دل خوش داشتی

این زمان چون نیست، چون گویم که «آری داشتم »

تصاویر و صوت

دیوان کامل امیر خسرو دهلوی، سعید نفیسی، با همت و کوشش م. درویش - تصویر ۴۳۹

نظرات