
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۳۴۳
۱
این منم، یارب که با دلدار هم زانو شدم
پهلوی او رفتم اندر خواب و هم پهلو شدم
۲
دور دور از آفتاب روی او می سوختم
گشت جان آسوده چون در سایه گیسو شدم
۳
وصل او از بس که باد شادی اندر من دمید
من نگنجم در جهان گرچ از فراقش مو شدم
۴
شکر ایزد را که گشتم جمع و رفت از من فراق
رفت جان یک سو و دل یک سو و من یک سو شدم
۵
از پی دیدن همه رو چشم گشتم همچو شمع
وز برای شمع چون آتش همه تن رو شدم
۶
چندیم بگذار، چون دیدن رها کردی به باغ
مردنم بگذار، چون با زیستن بدخو شدم
۷
مرد دوری نیستم، گر خود دل شیرم دهند
خسروا، دل ده که من زین پس سگ این کو شدم
نظرات