امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۳۴۴

۱

باز وقت آمد که من سر در پریشانی نهم

روی زیبا بینم و بر خاک پیشانی نهم

۲

سوده گشت از سجده راه بتان پیشانیم

چند بر دل تهمت دین مسلمانی نهم

۳

تو بجنب، ای بخت و دشواری شبهایم مپرس

من گرفتارم، کجا پهلو به آسانی نهم!

۴

دل به زلف یار و از من صد پیام غم برو

چند داغ غم بر این مسکین زندانی نهم

۵

او نهد تیر بلا را در کمان ناز و من

جان نهم در پیش و بر دل منت جانی نهم

۶

ای صبا، گردی ز لعل مرکبش بر من رسان

تا دوایی بر جراحتهای پنهانی نهم

۷

دیدگان بر تو نهم، ای سرو آزادت غلام

اینست کوته بینی، ار بر سرو بستانی نهم

۸

بر من افشان جرعه ای زان جام خود تا از نشاط

رخت هستی را به بازار پریشانی نهم

۹

چون پریشان گشت کار خسرو از عشقت، چه سود؟

گر کنون صد پی به سر دست پشیمانی نهم

تصاویر و صوت

نظرات