
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۳۴۵
۱
نکنم ز عشق تو به که سر گناه دارم
چه کنم، نمی توانم دل خود نگاه دارم؟
۲
چو نیایی و نیاید ز رهی جز آنکه پیشت
جگری به خاک ریزم، نظری به راه دارم
۳
ز فراق شهر بندم، به کدام سو گریزم؟
که به گرد قلعه جان ز بلا سپاه دارم
۴
شبکی ز سوز سینه کنمت چو شمع روشن
همه تیرگی که در دل ز شب سیاه دارم
۵
چه کنم که آب حسرت نکنم روان ز مژگان؟
که به سینه ز آتش دل همه دود آه دارم
۶
چو فرو شدم به طوفان، چه کنم جفای دیده؟
چو گذشت آبم از سر، چه غم کلاه دارم؟
۷
ز ستم نهاد بر من قلم قدر خیالت
گرت استوار نآید، خط تو گواه دارم
۸
مکش، ار به نامه ای جان رقم وفا نوشتم
نه من سیاه نامه به جز این گناه دارم؟
۹
نه که خسروم، غلامم، کمر نیاز بسته
کرمی که بی میانت کمری دو تاه دارم
تصاویر و صوت

نظرات