امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۳۵۲

۱

فرخ آن روز که دیده بر رخت باز کنم

تو مرا جانب خود خوانی و من ناز کنم

۲

چند گویی که «تو می نال که من می شنوم »

این نه چنگ است که پیش تو چو مه ساز کنم

۳

سالها شد که نیابم خبر و در کویت

دل بیرون شده را آیم و آواز کنم

۴

باغبانا، ز تو گه گه بود ار فرمانم

بلبلم بر سر خود آیم و پرواز کنم

۵

بهر دلبستگی، ای دوست، ره بد بگذار

این گره من نتوانم که دگر باز کنم

۶

خلق از صحبت من غمزده گشتند، از آنک

هر کجا شینم و غمهای خود آغاز کنم

۷

ابر را مایه کم آید گه باریدن آب

گرنه در گریه خون با خودش انباز کنم

۸

دل به قلب زدن برد به یک داو وکنون

جان هم اندر سر آن چشم دغاباز کنم

۹

خسروا، جان و دل و تن ز تو بیگانه شدند

دیگران را، چه غم، ار محرم این راز کنم

تصاویر و صوت

دیوان کامل امیر خسرو دهلوی، سعید نفیسی، با همت و کوشش م. درویش - تصویر ۴۴۴

نظرات