
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۳۵۷
۱
التفاتی به من آن ماه ندارد، چه کنم؟
این چنین ملتفتم می نگذارد، چه کنم؟
۲
سوده شد بر صفت سرمه تن سنگینم
هیچم آن شوخ چو در چشم نیارد، چه کنم؟
۳
هر پیاله که ز می بر لب او نوش کنم
گر بود چشمه حیوان نگذارد، چه کنم؟
۴
باد را گفتم «پیغام من او را بگذار»
آن قدم سخت سبک چون نگذارد، چه کنم؟
۵
برگ کاهی شدم از کاهش بسیار و مرا
باد زلفش به خسی هم نشمارد، چه کنم؟
۶
زلف او در سر هر موی جفایی دارد
وز وفا یک سر مو نیز ندارد، چه کنم؟
۷
گویدم چشم تو چندین ز چه می بارد خون
هم نخواهم که ببارد، چو ببارد، چه کنم؟
۸
می کشد هر دم از اندیشه خود خسرو را
یک دم اندیشه به خود می نگمارد، چه کنم؟
نظرات