
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۳۶
۱
روی تو به پیش نظر آسایش جان است
آزادگی جان من، ار هست، همان است
۲
در شهر چو تو فتنه و مردم کش و بیداد
من زیستن خلق ندانم که چسان است
۳
کو دل شده ای کت نظری دیده و مرده
جانش به عدم رفته و سویت نگران است
۴
ترکی که دو ابروش نشسته ست به دلها
قربانش هزار است اگر چش دو کمان است
۵
کی بر چو تو خورشید رسم من که به خواری
بر خاک در تو سر من نیز گران است
۶
عشق است، ز بابل خرد افسونش، چه داند
هر چند که بنیاد خرد از همدان است
۷
گر خون جگر گریه کند عاشق شهوت
آن دانش که حیضش ز ره دیده روان است
نظرات