امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۳۶۶

۱

می گذشتی و به سویت نگران می دیدم

زار می مردم و در رفتن جان می دیدم

۲

همچو دزدی که به کالای کسان می نگرد

جان به کف کرده در آن روی نهان می دیدم

۳

از دل گمشده سر رشته همی جستم باز

گه به فتراک و گهی سوی عنان می دیدم

۴

پرسش حال دل از طره او زهره نبود

گر چه از خون ته هر موی نشان می دیدم

۵

او ز محرومی بخت بد من می خندید

من طمع بسته در آن شکل و دهان می دیدم

۶

عاشقم، گر چه شود کشته غمی نیست، چه باک

گاه گاهی ست به جان گذران می دیدم

۷

او شد از دیده من غایب و من هم زان سو

جان کنان می شدم و دیده کنان می دیدم

۸

ای خوش آن شب که به یاد رخ تو می خفتم

در دلم بودی و در خواب همان می دیدم

۹

هم ز اول اجل خویش همی دانستم

که دل و دیده به سویت نگران می دیدم

۱۰

مردن خویش ز تو بود گمان خسرو را

شد یقین اینک هر آنچه بدگمان می دیدم

تصاویر و صوت

دیوان کامل امیر خسرو دهلوی، سعید نفیسی، با همت و کوشش م. درویش - تصویر ۴۵۱

نظرات