امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۴۰

۱

دلی کش صبر نبود آن من نیست

کسی کو دل دهد جانان من نیست

۲

کبابم ساخت، این خونابه زان ست

گنه بر دیده گریان من نیست

۳

همه مضمون من شهری فرو خواند

که مهر صبر در فرمان من نیست

۴

تو می سوز ای دل و مگری تو، ای چشم

که شعله در خور طوفان من نیست

۵

رخش دیدم به دل گفتم چه گویی؟

که یعنی این بلا بر جان من نیست

۶

نصیحت از خرد جستم، خرد گفت

که بر دیوانگان فرمان من نیست

۷

شب دوشینه جان سویش چنان رفت

که زان اوست گویی ز آن من نیست

۸

چو تیرم زد، کشید آلوده خون

به خنده گفت کاین پیکان من نیست

۹

بسوزد خسروا، دلها چه نیکوست

که گوش خلق بر افغان من نیست

تصاویر و صوت

دیوان کامل امیر خسرو دهلوی، سعید نفیسی، با همت و کوشش م. درویش - تصویر ۸۱

نظرات