
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۴۰۰
۱
تا دامن از بساط جهان در کشیده ایم
رخت خرد به کوی قلندر کشیده ایم
۲
ای ساقی، از قرابه فرو ریز می که ما
خونابه ها ز شیشه اخضر کشیده ایم
۳
در حقه سفید و سیه بر بساط خاک
چون پر دغاست، باده احمر کشیده ایم
۴
فقر است و صد هزار معانی درو چو موی
آن را گلیم کرده و در سر کشیده ایم
۵
چون جیب حرص پر نشد از حاصل جهان
دامان همت از سر آن در کشیده ایم
۶
بر سنگ زن عیار زر، ایرا گلی ست زرد
چون در ترازوی خردش بر کشیده ایم
۷
خسرو نه کودکیم که جوییم سرخ و زرد
چون بالغان دل از زر و گوهر کشیده ایم
نظرات