
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۴۰۳
۱
می خواستم که روزه گشایم نماز شام
سر بر زد آفتاب جهانسوز من ز بام
۲
با قامتی که سرو سهی گر ببندش
یک پا ستاده تا به قیامت کند قیام
۳
برداشت پرده از رخ و چون روز عرضه کرد
بر من نماز صبح به وقت نماز شام
۴
کردم سلام و سر بنهادم به روی خاک
هر چند سجده سهو بود از پی سلام
۵
ای عید روزگار، نهان کن رخ چو ماه
بر عاشقان خویش مکن روزه را حرام
۶
من بی قرار مانده و تو بر قرار خویش
درویش روزه بسته و حلوا هنوز خام
۷
روزه مدار چون لب تو پر ز شکر است
آزاد کن غلامی، ای خسروت غلام
نظرات
علی