
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۴۰۴
۱
از طره تو جز ره سودا نیافتم
وز غمزه تو جز در غوغا نیافتم
۲
در زلف تو شدم که بجویم نشان دل
خود را ز دست دادم و دل را نیافتم
۳
تا دردی غم تو به کام دلم رسید
در دیده جز سرشک مصفا نیافتم
۴
گویند «یافت هر کسی از دوستان وفا»
باری من ستمکش رسوا نیافتم
۵
بوسی به حیله ها ز لبت یافتم شبی
بیش آنچنان مراد مهیا نیافتم
۶
بر کام من هر آنچه ز جام لبت رسید
از جام خضر و کام مسیحا نیافتم
۷
سلطانی از نسیم وصال تو بهره مند
من جز سموم هجر در اعضا نیافتم
نظرات