
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۴۰۷
۱
شب تا به روز خون جگر نوش کرده ام
خوش عشرتی ست این که شب دوش کرده ام
۲
خون شد حرام شرع، ولی من چو عاشقم
بر من حلال باد که خوش نوش کرده ام
۳
گر سرو و لاله ای بر برم نیست، این بس است
کز خون دیده لاله در آغوش کرده ام
۴
گفتی «به فرق بر سر کویم طواف کن »
زین لطف پای خویش فراموش کرده ام
۵
این سر که نیست یک نفس از درد عشق دور
باری ز محنتی ست که بر دوش کرده ام
۶
بکشید وه مرا که نخفته ست آن نگار
زان ناله ها که شب من بیهوش کرده ام
۷
گویند «کز چه عاشق دیوانه ای گشته ای؟»
گفتار خسرو است که در گوش کرده ام
تصاویر و صوت

نظرات