
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۴۱۹
۱
دل داده ام به دلبر و جانی خریده ام
این تحفه بهر جان خراب آوریده ام
۲
عشقت که هست قیمت او صد هزار جان
سوداگری ست این که به جانی خریده ام
۳
جان است در هوای پریدن که شب به خواب
بر شکرش مگس شده، گویی پریده ام
۴
ای ساربان، من اشتر مستم، مکن که من
در وادی فراق مغیلان چریده ام
۵
نظاره ام کنند که در کوی عاشقی
روی سیاه کرده و جعد بریده ام
۶
خسرو، غمم بکشت، همان همدم است این
کش سالها به خون جگر پروریده ام
نظرات