
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۴۲۴
۱
برفت عمر و به سوی خدای روی نکردم
بشد غنیمت و اوقات جستجوی نکردم
۲
ز لوث فسق دل من چگونه دست بشوید؟
به غسل جای ندامت چو دیده چوی نکردم
۳
سیاه رویی خود را به آب دیده نشستم
به صف مردان خود را سفید روی نکردم
۴
طریق شیردلی های شبروان چه شناسم
که صحبتی دو سه شب باسگان کوی نکردم؟
۵
کجا به حضرت سلطان قبول حال بیاید
سری که در خم چوگان عشق گوی نکردم
۶
دماغ کرد چنینم که طیب خلق ندانم
زکام داشت بر آنم که مشک بوی نکردم
۷
به ترک خوی بدم می دهند پند، ولیکن
کنون چگونه کنم، کز نخست خوی نکردم؟
۸
تمام عمر برانداختم به کذب که هرگز
به صدق پیش خدا قامت دو توی نکردم
۹
وبال من همه شعر آمد و دریغ که خسرو
نگفت «خاموش » و من ترک گفتگوی نکردم
نظرات