
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۴۲۵
۱
خراب کرد به یک بار خواب نرگس مستم
خبر دهید به جانان که دل برفت ز دستم
۲
ز بس که این دل خون گشته در دوید به چشمم
نایستاد دلم تا میان خون ننشستم
۳
هزار شب رود و من به خواب چشم نبندم
کنون چگونه ببندم که از نخست نبستم
۴
مه من ار به تو بینم، «بت چه پرستی؟»
چو دین به کار تو کردم، چگونه بت نپرستم؟
۵
مشو به خشم که «در من تو کیستی که نبینی؟»
گر آن گناه نبخشی، جوان و عاشق و مستم
۶
مرا ز دوری بتان توبه داده بود عزیزی
تو شوخ باز بر آن داشتی که توبه شکستم
۷
نهاد داغ سگی پاسبان کوی تو بر من
من ار چه سگ نیم، اما برای داغ تو هستم
۸
دهند پند که خسرو صبور باش که رستی
اگر سخن به صبوری بود، بدان که نرستم
تصاویر و صوت

نظرات