
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۴۳
۱
دل ما را ز دست غم امان نیست
نشان شادمانی در جهان نیست
۲
جهان پر آشنا و من به غم غرق
که دریای محبت را کران نیست
۳
کسی کو یک زمان در عمر خوش بود
مرا اندر همه عمر آن زمان نیست
۴
فلک را دعوی مهرست، لیکن
گواهی می دهد دل کانچنان نیست
۵
به یک جان خواستم یک جام شادی
ز دور چرخ، گفتا، رایگان نیست
۶
دو شش نقش کسان، زین نرد ما را
دو یک بر کعبتین استخوان نیست
۷
ندانم کاهش جان من این است
سخن هم آن چنان هم آن زبان نیست
۸
بلای عقل عشقم بود، اکنون
بلا این شد که از عشقم امان نیست
۹
گر افتد آشتی با بخت، ننگیست
اگر نقد خصومت در میان نیست
۱۰
حدیث خوشدلی وانگه به عالم
زبان کردار خسرو، جای آن نیست
تصاویر و صوت

نظرات