امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۴۳۱

۱

نهفته خورد می آن شوخ و منکر است به رویم

کجاست دولت آنم که تا دهانش ببویم؟

۲

خراب این هوسم که بود به خواب صبوحی

من آن دهان می آلود ز آب دیده بشویم

۳

شبیش دیدم در خواب، سالهاست که هر شب

ز شام تا سحر آن خواب پیش خویش بگویم

۴

مگر ز وادی جانان صبا برد خبر من

که کاروان سلامت گذر نکرد به سویم

۵

به هر زمینی هر کس گلی شوند و گیایی

منم که مهرگیایی شوم به کوی تو رویم

۶

به ناتوانیم از وی چه آن حال که بپرسیش؟

همین بس است که من سر بر آستانه اویم

۷

کنون که توبه شکستم، کدوی می به سرم نه

چنان که کاسه سر بشکند ز بار سبویم

۸

تو بر گلوی من ار تیغ آبدار برانی

بسی ز شربت آب حیات به به گلویم

۹

مگو که خار جفایم ببین و مگذر ازین سوی

نه خسروم من، اگر سوی تو به دیده نپویم

تصاویر و صوت

نظرات