امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۴۵۶

۱

نه یک دل، ار چه هزار است، آن او دانم

که من کرشمه آن ترک فتنه جو دانم

۲

مرا چو بخت بد است، ار چه صد بلا به سرم

رسد ز یار، نه یاری بود کزو دانم

۳

خوشم ز تو به جفایی، مده فریب وفا

که من فریب تو و نیکوان نکو دانم

۴

چنین که بر سر کوی تو راه گم کردم

ز آستان تو رفتن کدام سو دانم

۵

هوای روی تو برد آن همه هوس ز سرم

که گشت سبزه و رفتن به باغ و جو دانم

۶

به جز به بندگیم روزگار می پرسی

به زیر پای توام، مردن آرزو دانم

۷

دلم بیار که می آید از تو بوی دلم

که من سگ توام و بوی را نکو دانم

۸

اگر چه گریه خسرو نشان رسواییست

ولیک من به حضور تو آبرو دانم

تصاویر و صوت

دیوان کامل امیر خسرو دهلوی، سعید نفیسی، با همت و کوشش م. درویش - تصویر ۲۸

نظرات