امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۴۶۱

۱

به دیدنت که من خو گرفته می آیم

بکش به غمزه که بر خویش می نبخشایم

۲

چو بهر دیدن روی خودم بخواهی کشت

به خشم روی نتابی، گرت به خواب آیم

۳

شبی به خواب نیاسوده ام، بیا که مگر

ز دولت تو به خواب اجل نیاسایم

۴

گریست دیده بسی خون ز رشک حسرت، از آنک

شبی به کوی تو خاری خلید در پایم

۵

ز بهر آنکه نبوسد کسی درت جز من

ز خون دل همه خاک درت بیالایم

۶

گهی فتاده بدم نیم سوخته جانی

وزید بادی از آن کوی و برد بر جایم

۷

برون نمی رود از کام تلخی هجرم

اگر چه من به سخن خسرو شکر خایم

تصاویر و صوت

نظرات