امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۴۷۸

۱

ای وجود تو دیده جانم

جسم پیدا و جان پنهانم

۲

بس که سوی تو می دوم به خیال

سوی خود باز ره نمی دانم

۳

گه کرشمه کنی و گاهی ناز

من بدین گونه زیست نتوانم

۴

مهرت از جان من برون نرود

جان من، گر برون رود جانم

۵

تا ترا دیدم و ندادم جان

والله از زیستن پشیمانم

۶

پندم، ای دوست، می نهفتم، از آنک

تو ز شهری، من از بیابانم

۷

این چنین با خیال یارب من

خسروم یا خیال جانانم؟

تصاویر و صوت

نظرات