
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۴۷۹
۱
سحرگه که بیدار گردیده بودم
صبوحی دو سه باده نوشیده بودم
۲
شدم بامدادان بدانسان که دل را
کنم خوش که محمود ژولیده بودم
۳
بتم ناگه آمد به پیش و ز دستم
فرو ریخت هر گل که برچیده بودم
۴
بدیدم رخش را و دیوانه گشتم
من این روز را پیش از این دیده بودم
۵
بخندید بر حال من خلق عالم
که داند که من بر که خندیده بودم
۶
مرنج ار در آویختم با تو، جانا
که دیوانه و مست و شوریده بودم
۷
نگارا، چه خوش آشناها که کردی
هر آبی که از دیده باریده بودم
۸
مرا فتنه بودی، وزان چشم بودی
ترا بنده بودم، وزین دیده بودم
۹
ز غمهای خسرو شدم آزموده
که من عشق بازیت ورزیده بودم
تصاویر و صوت

نظرات