
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۴۸
۱
مجو صبرم که جای آن نمانده ست
مران از در که پای آن نمانده ست
۲
مبین در سجده های زرقم، ای بت
که این طاعت سزای آن نمانده ست
۳
ببوسم پای بت را وان نیرزد
که در سینه صفای آن نمانده ست
۴
دلی دارم که مانده ست از پی عشق
خرد جویی، برای آن نمانده ست
۵
دلا، بگذار جان بدهم در این کوی
که هنگام دوای آن نمانده ست
۶
خموش، ای پندگو، چون من نماندم
ز من بگذر که جای آن نمانده ست
۷
کسان در باغ و من در گوشه غم
که خسرو را هوای آن نمانده ست
تصاویر و صوت

نظرات