امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۴۹۱

۱

عاشق شدم، با یار بدعهد وغا کردم

زان شوخ جفا دیدم، هر چند وفا کردم

۲

یارب، چه شد آن پر فن، دل را که ستد از من

من هوش که را دادم، من صبر کجا کردم؟

۳

مطرب غزلی تر زد، درد کهنم نو شد

معذور بدم، جانا، گر جامه قبا کردم

۴

یک چند ز هر سودا باز آمده بود این دل

ناگاه ترا دیدم، بر خویش بلا کردم

۵

دی روی نکویت را اندک ترکی دیدم

لیک از پی چشم بد بسیار دعا کردم

۶

گفتم که «مگر چندی ایمن زیم از غمها»

دل دور نشد از تو، هر چند جدا کردم

۷

بر هر صنمی رفتم، در هر پسری دیدم

ننشست کسی در دل چندانش که جا کردم

۸

تا بار دگر خسرو دل بر پسران ننهد

در کشمکش عشقت نیکوش سزا کردم

تصاویر و صوت

نظرات