امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۵۱۰

۱

زهی رسم بناگوشت گل اندر سبزه پروردن

حرامت باد بی یاران می اندر ساغر آوردن

۲

لطافت گویم آن یا حسن یا خود آدمی کشتن

شمایل خوانم آن یا شکل یا خود مردم آزردن

۳

چه رویست آن، تعالی الله که نتوان زیستن بی او؟

چه شکل است آن نمی دانم که نتوان پیش او مردن؟

۴

گهی از رخ فشاندگان گرد و گه در دامن افگندن

گهی بر روی بردن دست و گه در آستین کردن

۵

اگر گویم که دارم بر لبت کاری به جای لب

روا باشد چنین در کار ما دندان فرو بردن

۶

ز زلفت می کشم بسیار تاب از روی تو روزی

پریشانی چه آرد چون تویی را دست در گردن؟

۷

خوش است آن لب گزیدن گاه شورانگیزی خنده

اگر چه نیست از معهود حلوا با نمک خوردن

۸

مپرور، خسروا، در دل خیال خوب رویان را

نشاید دشمن خود را به خون خویش پروردن

تصاویر و صوت

نظرات