
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۵۲۵
۱
نه بی یادت برآید یک دم از من
نه بی رویت جدا گردد غم از من
۲
بزن بر جانم آن زخمی که دانی
به شرط آن که گویی «مرهم از من »
۳
دلم را خون تو می ریزی و ترسم
که خواهی خون بهای دل هم از من
۴
مرا از هر که دیدی پیش کشتی
مگر کس را نمی بینی کم از من
۵
اگر آهی برآرم از دل تنگ
به تنگ آیند خلق عالم از من
۶
کجا کارم به عالم راست گردد؟
که برگشتی چو زلف پر خم از من
تصاویر و صوت

نظرات
AλI