امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۵۴

۱

نسیما، آن گل شبگیر چونست

چسانش بینم و تدبیر چونست

۲

نگویی این چنین بهر دل من

که آن بالای همچون تیر چونست

۳

ز لب، آید همی بوی شرابش

دهانش داد بوی شیر چونست

۴

من از وی نیم کشت غمزه گشتم

هنوزم تا به سر تقدیر چونست

۵

اگر چشمش به کشتن کرد تقصیر

لبش در عذر آن تقصیر چونست

۶

نپرسد هرگز آن مست جوانی

که حال توبه آن پیر چونست

۷

به گاه خفتن تشویش عشاق

ز آه و ناله شبگیر چونست

۸

ز زلفش سوخت جان خسرو، آری

بگو، آن دام مردم گیر چونست

تصاویر و صوت

دیوان کامل امیر خسرو دهلوی، سعید نفیسی، با همت و کوشش م. درویش - تصویر ۸۵

نظرات