امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۵۴۰

۱

خونی ز چشمم می رود، در انتظار کیست این؟

تیری به جانم می نهد، از خارخار کیست این؟

۲

دل کز بتان بوالهوس آورده بودم باز پس

باری دگر دزدیده کس، بنگر که کار کیست این؟

۳

هر دم به خاکی منزلم، هر دم غباری حاصلم

ای خاک بر فرق دلم، آخر غبار کیست این؟

۴

گویند اگر آن خوش پسر آید، چه آری در نظر

در چشم من چندین گهر بهر نثار کیست این؟

۵

اینک رسید آن کینه کش، جان در رکابش سینه وش

برکشتم دل کرده خوش، مردم شکار کیست این؟

۶

گلگون انار انگیخته، گیسو کمند آویخته

دل خسته و خون ریخته، چابک سوار کیست این؟

۷

بسته میانی در کمر چون ریسمانی و گهر

باری مرا نآمد ببر، تا در کنار کیست این؟

۸

بر خسرو بیدل ز کین، اسپ جفا را کرده زین

گر ریزدش خون در زمین، در زینهار کیست این؟

تصاویر و صوت

نظرات