
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۵۵۶
۱
نام گل بردن به پیشت بر زبان آید گران
دم زدن بی یاد رویت از دهان آید گران
۲
در ترازوی دل ار سنجم ترا با جان خویش
از لطافت تو سبک آیی و جان آید گران
۳
ابرویت در سینه ام بنشست و می لرزم ز بیم
کاین چنین توزی بر آن زیبا کمان آید گران
۴
گر بمیرم از غمت، روزی ندارم غم، جز آنک
بر چنان خاک عزیزان استخوان آید گران
۵
گر خیالت برد جانم بر زبان نآرم، از آنک
منت کم همتان برمیهمان آید گران
۶
آن گرانی دارم از غمهات با این لاغری
سایه او بر زمین و آسمان آید گران
۷
تنگ نآید عاشق، ار صد جور از جانان رسد
گر بریزد ابر کی بر ناودان آید گران؟
۸
گر چه موری گشتم از خواری گرانم بر همه
بوالعجب موری که بر جمله جهان آید گران
۹
گر چه پند دوستان تلخ است، ای خسرو، نکوست
کز طبیبان کن مکن بر ناتوان آید گران
تصاویر و صوت

نظرات