امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۵۷۲

۱

تا چند کوشی آخر در خون بی‌گناهان‌؟

آهسته‌تر زمانی، ای میر‌ِ کج‌کلاهان

۲

چندان که بینم آن رو، چشمم نمی‌شود پر

چون دیدن گدایان بر خوان پادشاهان

۳

بی‌تو دو دیده چون نیست از هیچ گریه فارغ

من داد خود نیابم هرگز از این گواهان

۴

من چشم باز کردم، خاک در تو دیدم

چون کوری‌ام نیاید از سرمهٔ سپاهان‌؟

۵

غوغاست پیش رویت از عاشقان که باشد

بازار بردگان را گرمی به چاشت‌گاهان

۶

عشاق رو سیه را لازم بود ملامت

چون لعنت ملایک بر نامه گناهان

۷

خسرو به زلف و خالش اندوه خود چه گویی؟

دانی که غم نیاید اندر دل سیاهان

تصاویر و صوت

نظرات