امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۵۷۷

۱

برداشتن نظر ز نگاری نمی توان

ور نیز می توان ز تو، باری نمی توان

۲

از چون تو گل چگونه کسی آستین کشد

دامن کشیدن از سر خاری نمی توان

۳

گر در کشید گردن خورشید را دوال

جز در رکاب چون تو نگاری نمی توان

۴

چون صید طره تو نگشته ست آسمان

مه را گرفتن از دم ماری نمی توان

۵

دریا شد از هوای لب تو کنار من

آخر کم از لب چو کناری نمی توان

۶

با آنکه در شکنجه غم بسته مانده ام

هم باز مانده از تو چو یاری نمی توان

۷

خسرو ز دور در تو درودی همی دهد

چون بر درت ز دیده نثاری نمی توان

تصاویر و صوت

نظرات