
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۵۹۸
۱
بیار ساقی و جام شراب در گردان
خراب کرده خود را خراب تر گردان
۲
ز بهر دردکشان آبگینه حاجت نیست
یکی سفال شکسته بیار و در گردان
۳
هنوز عقل ز تو دیر می دهد خبرم
لبالبم دو سه پیش آر و بی خبر گردان
۴
گر آن حریف مرا بینی، ای صبا، جایی
خبر دهیش از این مستمند سرگردان
۵
به ترک صحبت دیرینه، گفتمش، هوس است
به فضل خویش، خدایا، دلش دگر گردان
۶
کسان به یار او مست و بی خبر، یارب
که پیش تیر همه جان من سپر گردان
۷
بماند خسرو لب خشک و ز آه گرم آخر
گهی بپرس و زبانی به لطف در گردان
نظرات