امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۶۱۴

۱

عشق آتشم در جان زد و جانان ازان دیگران

ما را جگر بریان شد و او میهمان دیگران

۲

ای مرغ جان، زین ناله بس، چون نیست جانان ز آن تو

بیهوده افغان می کنی در بوستان دیگران

۳

گه نقد جان لب را دهم، گه مایه دل دیده را

من بوالفضولی می کنم، کالا از آن دیگران

۴

جویم ز پیران بی غمی، لیکن چنین بختم کجا؟

با من جوان مردی کند بخت جوان دیگران

۵

گر کشتنی شد بیدلی، تا کی ز خلقم سرزنش؟

باری به تیغ خویش کش، چند از زبان دیگران؟

۶

بگذار میرم بر درت، منمای خوبان دگر

مفرست خاک کوی خود بر آستان دیگران

۷

بر دیگران می بندی ام، ای چشمه حیوان، بکن

چون خود بشستی از دلم نام و نشان دیگران

۸

گویم که مردم از غمت، گویی که نتوان این قدر

سهل است آخر، جان من، مردن به جان دیگران

۹

تو سود کردی بنده را، من جان زیان دادم به تو

مپسند بهر سود خود چندین زیان دیگران

۱۰

تو می خوری، من درد و غم، یعنی روا باشد چنین

شربت تو آشامی و تب در استخوان دیگران

۱۱

خسرو به تار موی تو جان می دهد دیگر جهان

گر چه علی الرغم منی جان و جهان دیگران

تصاویر و صوت

نظرات