امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۶۳۷

۱

گر هوس بردم به رویت چشم خود بر دوختن

چشم کین توز تو نیکو داند این کین توختن

۲

گر بدوزی دیده از تیرم که در رویم مبین

هم به رویت گر ز رویت دیده دانم دوختن

۳

می خورم دود چراغ دل همه شب تا به روز

هم نمی آرم خطی از لوح صبر آموختن

۴

بر من دلسوخته همسایه هم ناید گهی

جز به آتش خواستن یا خود چراغ آفروختن

۵

گر تو نظاره کنی، باید مرا آتش زدن

و اندک اندک پیش تو، بل ذره ذره سوختن

۶

وه چه خوش آید از تو این قدر گفتن به ناز

« بنده خسرو را که بفروشم، ولی نفروختن »

تصاویر و صوت

نظرات