
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۶۴۵
۱
دلم آشفته شد، جانا، به بالای بلای تو
بکن رحمی به جان من که گشتم مبتلای تو
۲
اگر رای تو این باشد که من دانم جفا بینم
جفای جمله عالم را کشم، جانا، برای تو
۳
میان بگشای، ورنه پیرهن صد چاک خواهم زد
که در دل بس که ره دارم من از بند قبای تو
۴
رقیبت را نمی خواهم، الهی، نیست گردانش
که دایم میکند محروم ما را از لقای تو
۵
اگر تو هر رقیبی را به جای بنده میداری
بحمدالله که خسرو را کسی نبود به جای تو
نظرات