امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۶۴۷

۱

دو رخ بنمای و بازار کواکب بشکن از هر دو

که گردد تافته خورشید و ماهت روشن از هر دو

۲

ببندند ار کمر نیشکر و نی پیش بالایت

تو بنما قامت خویش و کمرها بشکن از هر دو

۳

ز جان و دل چو یادت می کنم، دارم عجب از وی

که جان و دل ز یک دیگر به رشکند و من از هر دو

۴

کشیدند آن دو لب فتوای خط همچون مسلمانان

بلا بنگر که تعلیم تو چون گشت این فن از هر دو

۵

ببین، ای یوسف جان، گریه ز آن دو چشم یعقوبی

که غرق خون و خوناب است یک پیراهن از هر دو

۶

دو همدم می دهد پندم، ولی چون من گرفتارم

به حق دوستی نزدیک من به دشمن از هر دو

۷

عمارتهای عمر و عقل چون شد بی خلل از وی

بیا زود، ای اجل، بنیاد هستی بر کن از هر دو

۸

مرا منمای دو عالم جزای طاعت، ای زاهد

که من کردم گریبان چاک و چیدم دامن از هر دو

۹

اگر از عشق لافد مرد و نامرد و بنازد پر

سر مردان که خسرو مردتر باشد از آن هر دو

تصاویر و صوت

دیوان کامل امیر خسرو دهلوی، سعید نفیسی، با همت و کوشش م. درویش - تصویر ۵۱۹

نظرات