
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۶۵۱
۱
آن کیست که می آید صد لشکر دل با او
درویش جمالش ما، سلطان دل ما او
۲
بی صبح و شبی خواهم کو را غم خود گیرم
من گویم و او خندد، تنها من و تنها او
۳
مستم ز خیال او من با وی و وی با من
یارب، چه خیال است این، اینجا من و آنجا او
۴
هجرم که ز چرخ آمد، از آه خودش زین پس
تا سوخته نگذارم، یا من به جهان یا او
۵
مهتاب چه خوش بودی، گر بودی و من تنها
لب بر لب و رو بر رو، او با من و من با او
۶
گویند مرا آخر دیوانگیت خو شد
دیوانه چرا نبوم، ماه من شیدا او
۷
من خسرو او زیبا بنگر که چه ننگ است این
دیباچه دلها من، آیینه جانها او
تصاویر و صوت

نظرات
فائزه
احسان