
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۶۶۶
۱
روی یار از سبزه تر بوستانی یافت نو
چشم من بهر تماشا گلستانی یافت نو
۲
تا لب او در ته هر موی خط جان نمود
بنده زان لب در ته هر موی جانی یافت نو
۳
بود ناپیدا دهانش تیز دیدم بوسه جاش
در لب از دندانی نشانی شد دهانی یافت نو
۴
ماه من زلف سیه بر خط سبزت سر نهاد
طوطی شکر خورت هندوستانی یافت نو
۵
دی کمر بستی و در وی بسته شد مویی ز جعد
نی میان بودی تهی گاهت میانی یافت نو
۶
قامت تو کز ضعیفی بسته در مویت نماند
بر سر هر تار مویی خانمانی یافت نو
۷
بس که نونو داستانت فتنه شد بر هر زبان
هر زبان از قصه من داستانی یافت نو
۸
بس که سودم روی زرد خویش بر خاک درت
باد هردم ز آستانت زعفرانی یافت نو
نظرات