امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۶۶۷

۱

مست می گردی ز خانه، بیش نافرمان مشو

چشم بد نیکو نباشد، جایها مهمان مشو

۲

گر ترا جولان نباشد، گر تو چون من صد کشی

یا مرا اول بکش یا بیش در جولان مشو

۳

طوق شاهان است فتراک تو بر ما سهل گیر

شرم دار و بر گدایان صاحب فرمان مشو

۴

غمزه می آری و می گویی مرو از خود عجب

تیغ می رانی و می گویی مرا، قربان مشو

۵

دل ز من بستانی و گویی نمی دانم که برد

این چنین یکبارگی هم جان من نادان مشو

۶

از غمت شبها نخفتم و آن زمان کت یافتم

گر مرا خواب دگر گیرد تو دیگرسان مشو

۷

دوستان گشتند دشمن، ای دل، آخر گهی

زان من بودی تو باری جانب ایشان مشو

۸

دل که ویرانی ست اندر طالعش از نیکوان

گفت مردم کی شود گر گویدش ویران مشو

۹

خسروا، دیدی که حیران مانده ای در کار خویش

من ترا صد ره نگفتم کاین چنین حیران مشو

تصاویر و صوت

نظرات