
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۶۸۰
۱
بوی وفا ز طره عنبرفشان تو
عشاق را نه جز ستم بیکران تو
۲
شب نیستی که می نکنم تا به وقت صبح
افغان ز جور غمزه نامهربان تو
۳
برق از نفس گشایم و ژاله زنم ز اشک
شاخ وفا دمد مگر از گلستان تو
۴
نادیده کس میان تو و تابدیده ام
گم گشته ام ز لاغری اندر میان تو
۵
تن موی شد مرا و به هر موی از تنم
غم کوه کوه در غم کوه روان تو
۶
زرد و خمیده شد تن خسرو که تا شود
خلخال پایهای سگ پاسبان تو
نظرات