امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۷۱۷

۱

ای غالیه گرد ماه سوده

آراسته شمع را زدوده

۲

برداشته نسخه ای ز خورشید

آیینه که روی تو نموده

۳

یک خنده ز لعل شکرینت

زنگار هزار دل زدوده

۴

جان تازه شود ز گرد خنگت

کان خاک مفرحی ست سوده

۵

هر روز به کوی تو جوانان

جان کاشته و جگر دروده

۶

هر روز به دیدن رخ تو

جان داده و عمر تو فزوده

۷

بیگانه شد آن کسی که بوده ست

وقتی به دل خراب بوده

۸

هر شب دل من حدیث دردت

هم گفته و هم ز خود شنوده

۹

کس در غم تو نداده پندم

جز آنکه غمی نیازموده

۱۰

بسته به عطای او دل خویش

خسرو که میان خون غنوده

تصاویر و صوت

نظرات