امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۷۲۷

۱

همه شب رود رهی رو به ره صبا نشسته

همه کس به خواب راحت، من مبتلا نشسته

۲

غرضی ورای امکان چه خیال فاسد است این

هوش جمال سلطان به دل گدا نشسته

۳

نفسی فرو نبردم که نه انده تو خوردم

تو بگو که چون زیم من به در هوا نشسته

۴

تو در آی و غمزه ای زن که نهند پیش بت سر

به ستانه ای که باشد صف پارسا نشسته

۵

ببر، ای دل اسیران، به کجا گریزم از تو

به حوالی دو چشمت حشم بلا نشسته

۶

همه شب صبا به بویت، من سوخته چه گویم؟

که چهاست در دل من ز دم صبا نشسته

۷

تو ز ناله من از من سزد ار جدا نشینی

که ز دست خویش من هم ز خودم جدا نشسته

۸

اگرست رسم خوبان که به سر شوند راضی

منم این که اندرین ره به ره رضا نشسته

۹

سر کوی تست خسرو شب و روز، چون کنم من

که توام نمی گذاری نفسی به ما نشسته

تصاویر و صوت

دیوان کامل امیر خسرو دهلوی، سعید نفیسی، با همت و کوشش م. درویش - تصویر ۵۴۳

نظرات

user_image
ایلیا محمدی
۱۳۹۸/۰۵/۰۳ - ۱۵:۵۳:۴۳
درود اولا در بیت دوم هوش غلط و هوس درست است ثانیا یه نکته ای که میخواستم خدمتتون عرض کنم اینه که از این غزل امیر خسرو برخی از شعرا تقلید کردن و بر همین وزن و قافیه غزل گفتن از جمله صائب و بیدل مثلا صائب عینا مصرع رو تضمین میکنه و در غزلی میگه به حوالی دو چشمش حشم بلا نشسته چو قبیله گرد لیلی همه جابجا نشستهصائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۴۷/#