امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۷۳۹

۱

خسروا گر عاشقی جام بلا پیش نه

داغ عقوبت بیار بر جگر رویش نه

۲

تابه تیره ست عقل صیقل او کن ز عشق

تا به چو آیینه گشت دم مزن و پیش نه

۳

نعل در آتش فگن از پی معشوق و گر

عاشق حال خودی بر جگر ریش نه

۴

جان که نماند مقیم در صف عشاق باز

سر که نداری به راه در ره درویش نه

۵

بو که ز چشم بتان سیریت آید گهی

آن همه ناوک بیار بر دل بدکیش نه

۶

چشم ستیزنده را چابک تادیب زن

ظلم رساننده را لشکر فرویش نه

۷

خون که می عارفانست بر لب جان برفشان

غم چو خور عاشقانست از پی دل پیش نه

۸

گر رسد از دوستان زخم ملامت، مرنج

خون تنت فاسد است، رگ به ته نیش نه

۹

طعمه که ناخوش تر است در دهن خویش کن

لقمه که بایسته تر، پیش بد اندیش نه

تصاویر و صوت

نظرات