امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۷۷۳

۱

جان ز هجرت چیست، زار افتاده ای

دل ز عشقت بیقرار افتاده ای

۲

من کیم، زاری حزینی بیدلی

غم خوری بی غمگسار افتاده ای

۳

دردمندی مستمندی خسته ای

کارزار کار زار افتاده ای

۴

خاکی بی آبرویی در هوا

آتشین آهی ز کار افتاده ای

۵

دردنوشی، جانفروشی در خروش

بیکسی بی کار و بار افتاده ای

۶

جان غریبی، بی نصیبی از حبیب

دور از یار و دیار افتاده ای

۷

مبتلایی بینوایی در بلا

جان نثار دل فگار افتاده ای

۸

بلبلی با غلغلی بی روی گل

وز میانه بر کنار افتاده ای

۹

پای در گل، دست بر دل، سر به پیش

رفته عزت، سخت خوار افتاده ای

۱۰

بیدلی بی دلبری بی مونسی

بی زر و بی زور و زار افتاده ای

۱۱

خسته فرهادی، شکسته وامقی

خسروی بی خواستگار افتاده ای

تصاویر و صوت

نظرات